جمعه


کاش دنیا قفسی داشت برای من و تو ...
میله هایش همه مهر
لحظه هایش همه آبی چو سپهر
نه کلیدی که از آن حبس براند ما را
نه صدایی که به بیرون بکشاند ما را
هر دو زندانی و افسانه ی غم بی حاصل
هر دو در بند هم و حس رهایی مشکل
کاش دنیا قفسی داشت برای من و تو ...
یک قفس مملو نور
یک قفس ، قصر بلور
در هوا موج زده یک رنگی
ریشه سوزانده غم و دلتنگی
قفس سبز ، خود آزادی
فصلی از عشق و شکوه و شادی
کاش دنیا قفسی داشت برای من و تو
کاش چشمم نفسی داشت برای غم تو
site hit counter