آبروی لحظه ها را برده ای
ای سیاه سرنوشت
زندگی سرمایه اش چندین نفس
این حقیقت را خدا بر ما سرشت
*
ایستادن تا کی و آخر کجا؟
حرف های گفته را باید شنید
اوج احساسات را اندازه کرد
طعم تلخ غصه ها را هم چشید
*
از تماشا بهره هایی برده ام
من به دنبال چه می گردم کنون
این سوالاتی که هم تکراری است
هم دویده در تنم مانند خون
*
شبزده ها را پناهی دیگر است
هر کسی در سینه اش رازی نشست
چشم من تا آسمان ها می رود
قلب من در این تلاطم ها شکست
*
ماه باید آسمانی تر شود
عکس ها در قاب ها زندانی اند
زندگی قربانی خود را گرفت
در به روی هر چه تاریکی ببند
*
با من از فردای فرداها بگو
رهسپار راه تو تنهامنم
مثل عکسی مانده ای در قاب من
عابر پیوسته شب ها منم
*
می رسم از راه پر گرد و غبار
این همه تنهایی و غربت همه مال من است
راهی دشت جنونت می شوم
سرنوشت اما به دنبال من است
...
ای سیاه سرنوشت
زندگی سرمایه اش چندین نفس
این حقیقت را خدا بر ما سرشت
*
ایستادن تا کی و آخر کجا؟
حرف های گفته را باید شنید
اوج احساسات را اندازه کرد
طعم تلخ غصه ها را هم چشید
*
از تماشا بهره هایی برده ام
من به دنبال چه می گردم کنون
این سوالاتی که هم تکراری است
هم دویده در تنم مانند خون
*
شبزده ها را پناهی دیگر است
هر کسی در سینه اش رازی نشست
چشم من تا آسمان ها می رود
قلب من در این تلاطم ها شکست
*
ماه باید آسمانی تر شود
عکس ها در قاب ها زندانی اند
زندگی قربانی خود را گرفت
در به روی هر چه تاریکی ببند
*
با من از فردای فرداها بگو
رهسپار راه تو تنهامنم
مثل عکسی مانده ای در قاب من
عابر پیوسته شب ها منم
*
می رسم از راه پر گرد و غبار
این همه تنهایی و غربت همه مال من است
راهی دشت جنونت می شوم
سرنوشت اما به دنبال من است
...
<< Home