یکشنبه


زير آسمان دلتنگي خانه اي دارم
كه خورشيدش هميشه در حال غروب است
خانه ي من تك اتاق است وتمام لحظاتم را در آن اتاق مي گذرانم
پنجره اش به روي انتظار باز مي شود
و پرده هايش از جنس فاصله هاست
ديوار هايش به رنگ سياه است و
نواي سكوت فضاي خانه ام را پر كرده
تنها همخانه و همسايه ام غم است
زنگ در خانه ام صداي افتادن اشك از چشم منتظر است،
هر چند كه در خانه ام هميشه قفل است
وكليد خانه هم در دست اوست
مي گذرانم روزها را با نگاه از پشت پنجره
و به تماشاي انتظارمي نشينم
تا او مرا از اين قفس آزاد كند
كه كليد خانه ام در دستان اوست
و او فقط مي تواند باز كند اين در بسته را
اميدوارم كه همانند رهگذري از كنار خانه ام رد نشود
نام خانه ي من تنهاييست

site hit counter