پنجشنبه


کاش میشد با کلاغی حرف زد بالهایش را به رنگ برف زد

کاش میشد مهربانی رنگ داشت لبیکها شوق یک آهنگ داشت

کاش میشد اشک گل را پاک کرد غصه ها را کاش میشد خاک کرد

کاش میشد پنجره ها را شکست در حریم خلوت دلها نشست

کاش میشد با صفا همخانه شد مرحم زخم پر پروانه شد

کاش میشد گریه ها افسانه بود اشکها با چشمها بیگانه بود

کاش میشد قاصدک یک خانه داشت خار جایی در دل پروانه داشت

کاش میشد غصه ها بی رنگ بود آیینه های جهان از سنگ بود

کاش میشد تا صفا پرواز کرد عقده های بی کسی را باز کرد

کاش میشد برکه ها دریا شود کاش میشد خار هم زیبا شود

کاش میشد با شقایق خنده کردغصه ها را در پس یک پرده کرد

کاش میشد تا صداقت پر کشید مهربانی را شبی در بر کشید


site hit counter