پنجشنبه



تمام روز نگاه من
به چشمهای زندگیم خیره گشته بود
به آن دو چشم مضطرب ترسان
که از نگاه ثابت من می گریختند
(و چون دروغگویان)
به انزوای بی خطر پلکها پناه می آورند
کدام قله کدام اوج؟
مگر تمامی این راههای پیچایچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطه تلافی و پایان نمی رسند؟
به من چه دادید از واژه های ساده فریب
و ای ریاضت اندامها وخواهش ها؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلیب از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته فریبده تر نبود ؟؟
چگونه روح بیابان مرا گرفت
چگونه نا تمامی قلبم بزرگ شد!
وهیچ نیمه ای این نیمه را تمام نکرد!
چگونه ایستادم ودیدم
زمین به زیر دو پایم زتکیه گاه تهی می شود
وگرمی تن جفتم
به انتظار پوچ تنم ره نمی برد!
کدام قله کدام اوج؟
site hit counter