یکشنبه


باز هم چشمان من
رنگ بي خوابي شده
باز قلبم شعله ي
عشق و بي تابي شده
باز بر بام شبم
ماه مهتابي شده

باز مي خوانم که من
خسته ام از اين همه دلبستگي
خسته ام از زندگي
خسته ام از اين سکوت و بندگي
خسته ام از جملگي

باز بيزارم من از تکرار شب
مي پرم آهسته از ديوار شب
مي زنم فرياد و دستم در هوا
مانده قلبم زنده در آوار شب

شب شروع بي امان گريه هاست
روز آغاز دروغ خنده هاست
روز و شب اما چه فرقي مي کند؟
آخر هر خنده وقتي
اشک گرمي پا به پاست

باز نفرين بر دروغ
خنده هاي بي فروغ
خنده هاي پر فريب و پر دروغ
خنده هايي از سر ديوانگي
يا دروغين مستي و دلدادگي

خنده هايي يخ زده
قلب هايي غم زده
اي خدا نفرين به قلبي کز دروغ
عشق را بر هم زده

باز باراني دروغ
مي چکد از آسمان
نغمه مي خواند به من
ماه و خورشيدي دروغ
باز مي تابد به من
باز مي پرسم ز خود
رنگ بي خوابي چه شد؟
عشق و بي تابي کجاست؟
ماه مهتابي چه شد؟
site hit counter