پنجشنبه



خود نمی دانم که اندوهم زچیست

زیر لب گویم: چه خوش رفتم زدست

همزبانی نیست تا برگویمش

راز این اندوه وحشتبار خویش

بی گمان هرگز کسی چون من نکرد

خویشتن را مایه آزار خویش

از من است این غم که برجان من است

دیگر این خود کرده را تدبیر نیست

پای در زنجیر می نالم که هیچ

الفتم با حلقه زنجیر نیست ...
site hit counter