دوشنبه


نمی داند کسی تنهایی من
کسی باور ندارد از غم من
منم من ردّ پای یک کبوتر
کبوتر بچه ای بی بال و بی پر
منم من محتوای یک شکستن
کنار ساحل دریا نشستن
منم من قل قل یک چشمه عشق
منم من هق هق یک گریه زشت
منم من حسّ تنهایی دیوار
منم احساس تب در جان بیمار
منم یک نامه اما بی نشانم
سخن ها مانده اما در دهانم
منم ابری که می بارد به هامون
حبابی از کف یک آب و صابون
منم نوری که می آید ز آتش
درختی که زمستان برده خوابش
منم یک خاطره در ذهن فردا
منم تنها صدای موج دریا
منم با استقامت مثل آهن
سقوط غنچه های گل ز دامن
منم یک شاخه خشکیده زرد
منم یک ناله پیچیده با درد
منم یک سنگ اما از بلورم
شکسته ، تکه تکه ، در عبورم
منم جامی که لبریزم ز آبی
ندارم طاقت هر پیچ و تابی
منم برگی که در دست خزانم
نمی دانم که پیرم یا جوانم؟
منم غم در صدف نالان ز طغیان
صدایم کن تو یوسف مانده ز کنعان
site hit counter