خواستم تا بار ديگر داستانی بنويسم
قلم نعره کشيد
کاغذ پاره شد
افکارم در هم گرديدند
همه از من تقاضای سکوت کردند
قلم ميدانست که بايد شرح دردها و غمها را بصورت کلمات نقاشی کند
کاغذ می دانست که در زير سطور غم و اندوه محو می شود
افکارم ميدانستند که از در همی همانند زنجيری سر در گم می شوند
و من خاموش سکوت را برگزيدم
اما
چشمانم سکوت مرا با اشک معاوضه کردند
و قطره های اشک و اندوه دل
مثل باران بهار
ارمغان کوير گونه ها شدند
قلم نعره کشيد
کاغذ پاره شد
افکارم در هم گرديدند
همه از من تقاضای سکوت کردند
قلم ميدانست که بايد شرح دردها و غمها را بصورت کلمات نقاشی کند
کاغذ می دانست که در زير سطور غم و اندوه محو می شود
افکارم ميدانستند که از در همی همانند زنجيری سر در گم می شوند
و من خاموش سکوت را برگزيدم
اما
چشمانم سکوت مرا با اشک معاوضه کردند
و قطره های اشک و اندوه دل
مثل باران بهار
ارمغان کوير گونه ها شدند
<< Home