تکیه بر جنگل پشت سر روبروی دریا هستم
آنچنانم که نمیدانم
در کجای دنیا هستم
حال دریا آرام و آبی است حال جنگل سبز سبز است
من که رنگم را باران شسته است
در چه حالی آیا هستم؟
فوج مرغان را میبینم_موج ماهی ها را نیز
حیف انسانم و می دانم
تا همیشه تنها هستم
وقت دل کندن از دیروز است _یا که پیوستن با امروز
من ولی در کار جان شستن از غبار فردا هستم
صفحه ای ماسه بر می دارم
با مداد انگشتانم می نویسم
من آن دستی که رفت از دست شما هستم
مرغ و ماهی با هم می خندند
من به چشمانم می گویم زندگی را می بینی
بگذار این چنین باشم تا هستم
<< Home