دلم ميخواد هميشه يه پله بالاتر باشم، پله اي كه من رو برسونه به ابرها. جالبه نه، وقتي آدم زميني باشه و بخواد آسموني بشه، دلش زندوني قفسه هاي تنگ سينه اش باشه و بخواد به اون دور دورا سرك بكشه
احساس كردي كه گاهي اوقات دلت ميگيره، دلت ديگه تو سينه ات بند نميشه، همون موقع كه دلت ميگيره،همون موقع كه طاقت دلت تموم ميشه! از خيليا كه به دلت سنگ ميزنن،فكر ميكنن كه دلاي آدما اگه بشكنه ميشه يه جوري كنار هم چيدش ،اما تو كه خوب ميدوني،چيني بندزده كه ديگه چيني نميشه!!!